هيييييييييييييييي
ديشب رفتم احيا....
فقط من و دختر خالم بوديم...هيچي ديگه....تو عمرم اينطوري احيا نگرفته بودم...
ثواب كه نكرديم هيچ....به بار گناهامونم افزوده شد....
اول قرآن سر گرفتن.....
من و دختر خالم هي ميگيم چرا اينا خل شدن...الان قران گذاشتن رو سرشون.....
هيچي يكيش در رفت از دستمون...
دختر خالم كه بالاي 100 تا خر خاكي كشت....
و من....
هه....از اين سوكس گنده ها ههستن...خعلي ميترسم...دختر خالم كه در ميره...
عاغا هي از اين سوكسا ميومد سمتون...خودتون تصوير كنين كه چي ميشد...
هيچي ديگه....براي اولين بار يكيشونو كشتم....
فقط كافي بود اون لحظه منو ببينيد....خودم ترسيدم سه متر پريدم....
تا ي ساعت داشتيم ميخنديديم...
هيچي ديگه 4 قطره اشكيم كه ريخته بوديم خدا گناهامونو ببخشه سوخت
اي خدا.....ببخش...عقل نداريم ديگه