نيگااااااااااا
اين نتيجه راه رفتن رو مخ مرداستا...
ميگم عجب بي اعصابيه وا....
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
جراحی لابیاپلاستی بهترین جراحی زیبایی زنان | 0 | 21 | mobi78 |
انواع مفتول | 0 | 30 | sanatgran |
کارخانه رابیتس فولاد صنعت زمانی | 0 | 25 | sanatgran |
قیمت مفتول شاخه ای با فولاد صنعت زمانی | 0 | 20 | sanatgran |
مفتول آرماتوربندی با فولاد صنعت زمانی | 0 | 23 | sanatgran |
سیم آرماتوربندی با فولاد صنعت زمانی | 0 | 34 | sanatgran |
فولاد صنعت زمانی تولید کننده روفیکس | 0 | 26 | sanatgran |
مفتول سیاه چیست؟ | 0 | 24 | sanatgran |
تعمیرات صندلی اداری در شرق تهران | 0 | 24 | sanatgran |
مفتول نجاری چیست | 0 | 22 | sanatgran |
قیمت روز توری حصاری با فولاد صنعت زمانی | 0 | 30 | sanatgran |
تعمیرات صندلی اداری در غرب تهران | 0 | 29 | sanatgran |
تعمیر صندلی اداری شرق را به متخصصش بسپار | 0 | 24 | sanatgran |
رابیتس فولاد صنعت زمانی | 0 | 21 | sanatgran |
تعمیر صندلی اداری شهرری | 0 | 29 | sanatgran |
انواع توری مفتولی | 1 | 59 | sanatgran |
تعمیر صندلی اداری | 0 | 26 | sanatgran |
دیوار و سقف کناف ایران | 3 | 208 | sarafazli |
توری گابیون چیست؟ | 1 | 72 | sanatgran |
ماهی صبیتی چیست؟ | 2 | 40 | sanatgran |
نيگااااااااااا
اين نتيجه راه رفتن رو مخ مرداستا...
ميگم عجب بي اعصابيه وا....
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند :
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های
مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"؟
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"؟
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!؟
تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
.
.
.
.
مردی به من نشان بده
فکر می کردم قهرمان ها چهار شانه و ورزشکارند...
فکر می کردم قهرمان باید با هیولا بجنگد...
اما روزی پیرمردی را دیدم...
نه چهار شانه بود و نه ورزشکار
نه جرات مقابله با هیولا داشت و نه توانش را
اما قلبی بزرگ و قامتی برافراشته داشت...
او قهرمان بود...
او نامی ب عظمت اسم پدر داشت...
اسم مرد...
مرحوم حسین پناهی
مــــرد هم قلـــــب دارد
فقط صدایش..یواش تر از صدای قلب یک زن است....
مرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....
شاید نـــدیــــــده باشی..
اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند..
هر وقت زن بودنت را می بیند...
سینــــــــه را جلو میدهد..صدایش را کلفت تر میکند...تا مبادا...
لرزش دست هایش را ببینی...
مرد که باشی...دوست داری....از نگاه یک زن مرد باشی...
نه بخاطر زورِ بازوهــا!
مثل تو دلتنگ میشود.. ولی،گریه نمیکند...
بچه میشود....بهانه میگیرد...
تو این ها را خوب میدانی....
تمام آرزویش این است که سر روی پاهایت بگذارد...
تا موهایش را نوازش کنی..
عاشق بویِ موهای توست
و بیشتر از تــــو به آغوش نیاز دارد.....
چون وقت تنهايي....
خاطره ی تــــو او را امیدوار میکند...
همانقدر که زن را بايد فهميد
مرد را هم بايد درک کرد
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺯﻥ "ﺑﻮﺩﻥ" ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ...
...
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ "ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ" ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ...
همانقدر که بايد قربان صدقه ي رويِ ماه بي آرايش زن رفت
بايد فداي خستگي هاي مرد هم شد
همانقدر که بايد بي حوصلگي هاي زن را طاقت آورد
کلافگي هاي مرد را بايد فهميد ...
روز مرد
یا بهتره بگیم روز پدر
روز بزرگترین عزیز دنیا
روز کسی که رنج و مشقت سال ها زندگیو به دوش کشید اما برای آسایش ما چیزی بروز نداد و مث یک کوه استوار بود
روز کسی که
دنیا باید از بودن زیر پاهاش شرم کنه
به همه بابا های نازنین
ازجمله بابای گل خودم مباااااااااااارک
عــــاشـقـانــه تــریـن حـــرفـــ مـــــرد ایـــنــــه…!
هـر وقـــت تـو آغـــوش میـگیـرتــتـ
زیــر لــبــ آروم میـــگه خـــــدایا شــــکرتـــ♥ــ….
عشق واسه یه زن وقتیه که از روی ناراحتی
با دستای ظریفش
روی سینه ی ستبر مردش می کوبه
مرد آروم بغلش می کنه ،
دستاشو می بوسه و میگه :
نزن گلم دستای خودت درد میگیره ...
ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ :ﺣﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮﻣﯿﺬﺍﺭﻥ
"ﻏﯿﺮﺕ"
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ
"ﺣﺴﺎﺩﺕ"
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﯿﮕﻢ
"ﻋﺸﻖ"
.ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﺎﺷﯽ :ﻧﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻧﻪﺣﺴﻮﺩ!!!
من خودم به شخصه فوتبالي نيستم اما بين اين همه فوتباليست ايراني كه داريم علي كريميو خوب ميشناسم و طرفدار پروپا قرصشم چون معتقدم خيلي مرده...
هميشه مردونگي به ريشو سيبيلو
ي صداي كلفت و خشن نيست..
گاهي مردونگي به داشتن قلب بزرگ خلاصه ميشه
مثل علي كريمي
برداشت اول :
این ناکجا آباد ، محل نگهداری بچه های بی سرپرست و بدسرپرسته !
یه مسئول دولتی ، هم به فکرنیست که اینا توی این خراب شده
دارن چی میکشن ! اما علی کریمی ، فارغ
از اسم و رسمش ، میره و برای دلخوشی این بچه ها ، باهاشون فوتبال بازی میکنه !
علی کریمی میره جایی که شاید خیلی از آقایون ، از ترس خاک گرفتن
بنزهای چند صد میلیونیشون ، از اون طرف ها رد هم نشن !
برداشت دوم :
اون آقایی که روی تخت افتاده ، بابک معصومیه ! یه زمانی کاپیتان
تیم فوتسال ایران بود و کلی افتخار و برو و بیا داشت ! وقتی سرطان
گرفت ، یه نفر مسئول دولتی نرفت سراغش ! اون همه هزینه ، اون
همه درد رو بابک معصومی به دوش داشت و یه نفر کمکش نبود !
بعدها گفت یه روز علی کریمی اومد ملاقاتش ،
چک سفید بهش داد ، تمام هزینه های اتاق و بیمارستان رو هم !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !
برداشت سوم :
پسری که از اختلالات شدید هورمونی رنج میبرد و به عنوان بلندقدترین
ایرانی شناخته میشد ، توی برنامه ماه رمضون (ماه عسل)، ازش پرسیدن چه آرزویی داری ؟
گفت سه تا آرزو : سلامتی ، لپ تاپ داشته باشم و علی کریمی رو ببینم !
شبونه ، علی کریمی ، لپ تاپ خرید ، رفت خونه شون ، تمام خرج درمان و
اعزامش به آلمان رو داد !
اینه علی کریمی ! اینه یه انسان بزرگ و قابل احترام !
مرد جوانی که مربی شنا و دارنده مدال بود اعتقادی به خدا نداشت
هرچه از خدا و مذهب میشنید مسخره میکرد
شبی به استخر آموزشکاهی خود میرود
چراغ ها خاموش و شب مهتابی بود
به بالاترین نقطه تخته رفت
دست هارا به طرفین باز کرد
سایه ی خود را دید
دلش لرزید
شبیه به صلیب بود
پایین آمد
چراغ را روشن کرد
در استخر هیچ آبی نبود
اما
خدا بود
او خدارا دید
هاردی: می خوام ازدواج کنم!
لورل: با کی؟
هاردی: معلومه دیگه، با یه زن. مگه تو کسیو دیدی که با یه مرد ازدواج کنه؟
لورل: آره
هاردی: کی؟
لورل : خواهر
نيگااااااااا
بدبخت چقد بد داره مي خوره زمين...
آخ آخ آخ...منم ي بار اينطوري زمين خوردم
به سلامتي همه ي دخترايي كه ماده هستن اما از 100 تا نر ،مرد ترند
روز 2ختر و تولد حضرت معصومه(ص)
مبارك
زن:عزيزم يادته روز خواستگاري وقتي ازت پرسيدم چرا مي خواي با من ازدواج كني چي گفتي؟
شوهر: آره، خوب یادمه
گفتم: میخواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچاره ای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه
تنهایی ازت چیزی میسازه ڪه هیچـ وقت نبودی!
انقدر بی تفاوت میشی ڪه هیچی برات معنی نداره
گاهی هم انقدر حساسی ڪه فکر آینده تورور یڪسره خاڪستر میكنه
خاطرات گذشته که میاد تو ذهنت... یه جورایی هنگ میکنی
ساعتها زیر دوش میشینی بہ ڪاشیای حمومـ خیره میشی غذاتو سرد میخوری ناهارو نصفہ شب صبحانہ رو شام
ساعتها یه آهنگ تڪراری گوش میكنی
شبها انقدر ذهنت درگیره که علامتــ سوالهاے ذهنتو مے شمارے تا خوابتــ ببره
ولی همشون به عشهای رنگین این دوره و زمونه می ارزه!
سلامتی اونایی که "تنهایی" همه چیزشونه
مادر طفلكو به عزاش نشوند به خدا
"اگــه مــرد بودن به بالا بودن تعداد س*ک*س هست من مرد نیستم .
اگـه مـــرد بودن به کافه نشستن و قلیون کشیدن و عکس داشتن با لیوان مشروب بر میگرده من مرد نیستم .
اگه مرد بودن به اینه که تو جمع های پسرونه هرکی راحت تر تن و بدن دختر مردم رو نقل و نبات کرد تو مجلس من مرد نیستم .
اگه مرد بودن به اینکه دوست دخترات خرجت رو بکشن و این برات افتخار باشه شرمنده اخلاقت بازم من مرد نیستم .
من مرد شدم , که بتونم آبرویی رو از ریختن نجات بدم .
من مرد شدم که تکیه گاه یه آدم ضعیف تر از خودم باشم .
قدرت مرد بیشتر از جولون دادن خالی تو رختخوابه ...
ســلامــتــی همــه اونایی که مرد هستن نه نر ... "
مرد از زن خیلی تنهاتره !
مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد!
مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا !
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه !
مرد حتی درداشو اشک که نه ، یه اخمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش !
یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت :
“میم … مثلِ مرد
كسي حرفي برا گفتن داره عايا؟
به سلامتي اصحاب كهف كه حاضر شدن سگ با خودشون ببرن اما زن نبرن
تا بتونن....
300 سال راحت بخوابن...
با ي روز تاخير روز مرد و پدر مبارك به همه ي مردا...
دقت كنيد مردا....
پسرا الكي خودشونو نچسبوننن بهش
عيد همه مبارك...هورا
در سفر بودا به دهی زنی مجذوب سخنان او شد و از او خواست تا مهمان وی باشد.
کدخدا به بودا گفت :
«این زن، هرزه است به خانهی او نروید»
بودا به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند»
بودا پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان نیز هرزه باشند .
مردان و پولهایشان از این زن، زنی هرزه ساختهاند .
به جای نگرانی برای من نگران خودت و مردان دهکده ات باش
موهای یک زن خلق نشده برای پوشانده شدن!
یا برای باز شدن در باد،
یا جلب نظر،
یا برای به دنبال کشیدن نگاه چشمان هرز؛
موهای یک زن خلق شده برای مردش،
که بنشیند شانه اش کند،
ببافد و برای لیلی اش مجنونتر شود..